۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۹:۴۴

عکس دیده‌نشده از مرحوم آغاسی

عکس دیده‌نشده از مرحوم آغاسی

ضرغامي نوشت: طعه ی "خبر آمد خبری در راه است" در این ساعات روز جمعه زیاد پخش می شود. زیبا هم هست. ولی با قطعه "بی سر و سامان توام یا حسین!" خیلی حال می کنم.

مشرق نوشت: سید عزت الله ضرغامی در پست اخیر صفحه اینستاگرامش در توضیح این عکس نوشت: مأمور خدا!
ویژگی های منحصر به فردی داشت. وقتی اشعارش را می خواند، حماسه بود و بصیرت و هیجان! کلاً دل سوخته بود؛ زجر کشیده و نامرادی دیده! حساب درد دل که وسط می آمد، روضه های جانسوزی برایت داشت!

یک روز چند ساعت با من حرف زد؛ دلش از همه چیز گرفته بود. خیالاتی داشت!

وقتم تمام شد؛ گفتم حاجی من باید بروم مجلس؛ دیر شده؛ اگر بخواهی می توانیم با هم برویم؛ در راه ادامه بده؛ بعد هم ماشین را بردار و به خانه برو. کنار دستم نشست؛ راه افتادم.

از درب شرقی منطقه حفاظتی پاستور که می خواستیم وارد شویم، دژبان جلو آمد و گفت: کارت شناسایی!
گفتم: من فلانی هستم.
گفت: نمی شود؛ کارت!
گفتم: من ده سال است که معاون وزیرم! کارت هم دارم ولی همراهم نیست؛ عجله دارم!
گفت: نمی شود!
خیلی عصبانی بودم؛ جلسه کمیسیون هم آن روز خیلی حساس بود. مستأصل مانده بودم که دژبان نگاهی به داخل ماشین انداخت. همینکه چشمش به "آقاسی" افتاد، چهره اش باز شد؛ سلام کرد و با لحن مؤدبانه ای گفت: بفرمایید! و زنجیر را انداخت!
لحظه ای به سکوت گذشت؛ وقتی ترمز زدم که او پشت فرمان بنشیند، گفتم: حاجی دیدی چه آبرویی بین بچه بسیجی ها و جوان ها داری؟ مگر فقط متعلق به خودت هستی؟
اشک در چشمانش جمع شد. احساس غرور می کرد و دلش شاد بود. هیچ نگفت.
آن دژبان مأمور خدا بود، نبود؟!
قطعه ی "خبر آمد خبری در راه است" در این ساعات روز جمعه زیاد پخش می شود. زیبا هم هست. ولی با قطعه "بی سر و سامان توام یا حسین!" خیلی حال می کنم. آنجا که می گوید: "بر سر نی زلف رها کرده ای؟! با جگر شیعه چه ها کرده ای؟!"
فاتحه فراموش نشود.

کد خبر 2777962

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • سیدحسین ۲۰:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۳/۲۳
      0 0
      با همه لحن خوش آوایی ام در به در کوچه تنهایی ام ای دو سه تا کوچه زما دورتر نغمه تو از همه پرشورتر کاش که این فاصله را کم کنی محنت این قافله را کم کنی کاش که همسایه ما می شدی مایه آسایه ما می شدی هر که به دیدار تو نائل شود یک شبه حلال مسائل شود دوش مرا حال خوشی دست داد سینه مارا عطشی دست داد نام تو بردم لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت نام تو آرامه جان من است نامه تو خط امان من است ای نگهت خاستگه آفتاب بر من ظلمت زده یک شب بتاب پرده برانداز زچشم ترم تا بتوانم به رخت بنگرم
    • سید حسین ۲۰:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۳/۲۳
      0 0
      ای نفست یار و مددکار ما کی و کجا وعده دیدار ما یا مثلا نیمه ای گفتیم و باقی ...
    • سیدحسین ۲۰:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۳/۲۳
      0 0
      در نظر داشته باشید خودمان و بدون دخالت او آنچنان می کنیم که حریف نگاه کند و از آن لذت ببرد دوستان عزیز قدیمی مسئولیت های مهمی بر دوش ماست نیمه ای گفتیم و باقی ...